چشم گریان پدر را نه تو دیدی و نه من
چشم گریان پدر را نه تو دیدی ونه من
بغض عریان پدر را نه تو دیدی ونه من
سالها رفته ولی زخم دلم خوب نشد
زخم دستان پدر را نه تو دیدی ونه من
دلش آتشکده ای بود که دایم می سوخت
آه سوزان پدر را نه تو دیدی ونه من
خط به خط شعر نگاهش سخن ازدردی داشت
درد دیوان پدر را نه تو دیدی ونه من
دارم ازاین همه اندوه به خود می پیچم
که غم نان پدر را نه تودیدی ونه من
کاش می شد بزنم بوسه به دستش شب غم
پای لرزان پدر را نه تو دیدی ونه من
روی قبرش بنویسید پدر عاشق بود
آتش جان پدر را نه تو دیدی ونه من
“خنده ی تلخ من ازگریه غم انگیز تراست”
غم پنهان پدر را نه تو دیدی ونه من
#زهراضیایی
نظر خود را به اشتراک بگذارید