گفتارهایی در زیبایی شناسی و هنر
حقیقت، همواره در هنر، حاضر و حاوی ذره ای از آن معرفت مطلقی است که انسان در تلاش دست یافتن برآنست. منظور ما ، حقیقتی اصیل است، نه یک صورت ظاهر بی مغز و ترسیم بی الهام “هر تجربه ای”. حقیقت، در اثر مهارت هنر مند در بازنمایی جریانهای اصلی و تمایلات عمده ی زندگی، و آن چیزی هستی می یابد که مختص هنر، غیرقابل تکرار و با وجود این، ضروری است. قدرت تفکر هنری”تمام وکمال” در همین است. هنر، که “ثمره های ” فعالیت بشر را بخود جذب می کند، ضرورتا باید بشردوست باشد. تمامی تاریخ هنر، این را ثابت می کند. آرمانهای بشر دوستانه ، همواره دو جنبه دارند: شکل بعنوان تجلی زیبایی حقیقی، و محتوی، که نشاندهنده ی آرمانهای جامعه و طبقات بشمار می رود. آرمانهای بشردوستانه، “ثمرات” تجربه ی مثبتی است که بشریت فراهم آورده است. طبقات مترقی هر عصری، به شناخت جریانهای زندگی مایلند، چون جریان تاریخ، در جهت آنان است. بنابراین، تصادفی نیست که آثار هنری که ارزش خود را تا امروز حفظ کرده اند، آثاری هستند که با مبارزه ی نیروهای مترقی جامعه ارتباط داشته اند. میدانیم آثار “آشیل” با توده ی مردم ، آثار “رابله” با مردم جوامع اولیه ی بورژوایی، آثار پوشکین با “دسامبریست ها ” آثار “رپین” و تولستوی با جنبش دهقانی روسیه ی بعد از اصلاحات، و آثار گورکی با پرولتاریای انقلابی در ارتباط بوده اند. گرچه این هنرمندان، به وضوح، با “یک لحظه ی تاریخی” در ارتباطند، ولی آثارشان، بمراتب از این لحظه، فراتر می رود….