گزیده کتاب آتش دل
استاد تاج اصفهانی
دیر زمانی است که گروهی با مخالفت با نوای خوش، سخنانی می گویند، و خویش را رنجه می دارند! و گروهی سرمست و جان افشان در بزم سماع بزرگ جهان، پای می کوبند و غرق در جذبه و شوق از اینهمه بزرگی آفرینش، با لرزش برگ، و جنبش و غرش موج، و زمزمة جویبار و جامه درانی گل و جان افشانی بلبل همراه و همراز می شوند، و همراه با تپش نبض جهان می تپند، و با رگهای زمان به پیش می روند، و از خویش می روند… پس هر کس که بخواهد برای دلایل گروه نخست دلیل بیاورد می تواند به همة نوشته های پیشین، دوباره بازنگرد، و این هیاهوی همیشگی دراز آهنگ را، باز بشنود، که خود موضوع چندین کتاب خواهد بود! اما در این دفتر، جریان سخن به گونه ای دیگر است، و گفتار را با داستانی از پیر شیراز، سعدی آغاز کنیم؛ که در سفری، با پیادگان سرمست، گاهی نغمه ای می خواندند